حامدحامد، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

قشنگترين نعمت خدا

يك سال بامن بودي تا آخر عمر كنارم باش

باورم نميشه انگار همين ديروز بود كه توبيمارستان منتظر به دنيا آمدن گلم بودم  در اين يك سال لحظات خوبي راباتو گذرانديم يادم به اولين هايي كه انجام دادي مي افتم كه چه ذوقي براي اينكه انجام ميدادي ميكرديم اولين لبخند _اولين گريه-اولين صحبت -اولين نگاه كردن وخيلي اولين هاي ديگه ....تو اين يكسال مسير زندگيم با تو عوض شد واي كاش زودتر اين اتفاق مي افتاد قراره به خاطر سلامتيت يه افطاري بديم كه انشاالله عكسهايش راهم ميزنم انشاالله كه هميشه زنده باشي وحالا چند تاعكس ازيك سالگيت....                            &...
31 تير 1393

اولين مرواريد كوچولوي من

بالاخره انتظار به سرآمد وهمزمان با تولد 1 سالگيت اولين مرواريد قشنگت بيرون زد كلي ذوق كردم اولش باورم نميشد تا اينكه دو روز پيش وقتي مامان بزرگ با ليوان بهت آب ميداد صداي ديلينگ دلينگ اومد و به من گفت فكر كنم كه دندوناي حامد  جوونه زدند تا اينكه فرداي اون روز خودم دندونت رالمس كردم واز خوشحالي تو رابغل كردم واين شعر رابرات خوندم...               لبها شده چه خندون                                 حامد داره يه دندون   &n...
28 تير 1393

بازيگوشي هاي جديدتر

سه روز ديگه تا تولدت باقي مونده وبابايي كلي برات برنامه ريخته تا اون روز يادگاري بمونه ديگه ازحالت خوابيده به حالت نشسته درمياي وبعد هم مي ايستي ياد گرفتي وقتي ميبرمت دستشويي بيشتر مواقع دستشويت را انجام ميدي ميترسم اول عربي رايادبگيري چون حتي وقتي ميگيم  خدا تو ميگي الله هنوز به تنهايي راه نميري وباكمك مبل ياميز ياهر وسيله ي ديگه اي كه بشه دستت راميگيري وراه ميري خيلي خيلي عاشق بچه ها هستي واز اينكه بااسباب بازيهات بازي كنند خيلي خوشحال ميشي وهميشه اسباب بازيهات رابه آنها ميدي ولي به بزرگترها اصلا نميدي وقتي هم بهت ميگم چشمات كو چشمك ميزني مثل خودم هم ميانسال ها مخصوصا آقاجون خودم رادوست داري وبااينكه زياد نميبينيش ولي هروقت اورا مي...
27 تير 1393

از دست اين بازيگوشيهاي تو

باورم نميشه دو هفته ديگر يك سالگي راپشت سر ميگذروني ..بيشتر روز دستت راميگيرم واطراف خونه ميبرمت وتا ميايم بذارمت زمين گريه ميكني ميتوني ديگه بدون كمك بايستي ولي تاميبيني من مواظبت هستم خودت راپرت ميكني تو بغلم وميخندي عاشق نردبون وميز تلويزيون وپنكه وسيم برق هستي وقتي هم آب ميخاي ميگي آب وليوان آب راكه ميگيري همه ي آبهارا ميريزي به لباست وكمي از اون راميخوري هنوز هم مدل سربازي سينه خيز ميري لثه هايت هم مثل شكل دندون ورم كرده ولي اثري از دندون نيست براي همين غذا خوردنت هم بد شده تازگيا هم وقتي من باكسي خدا حافظي ميكنم تو هم دستت راتكون ميدي وميگي باباي....الان ديگه وقتي اذان ميشنوي ميگي آداه اكريعني الله اكبر......عاشق دوغ خوردني ...وقتي دست...
11 تير 1393
1